Sunday, February 19, 2006

ما و این کاریکاتورهای لعنتی...

نامه ای به یک دوست
بابام جان:
قول داده بودم در باره دو نکته برایت بنویسم، یکی در باره برنامه هسته ای ایران و دیگری هم در باره کاریکاتورها. بدی روده
درازی های من این است که اغلب نمی توانم به وعده وفا کنم. یعنی این قدر وراجی می کنم که حساب کار ازدستم در می رود.
نمی دانم چه جوری احساسم را برایت بنویسم؟ هروقت به برنامه هسته ای ایران فکر می کنم - یعنی اگر اینها به راستی دنبال بمب اتمی باشند- این مرا به شدت می ترساند. برایت نوشتم من با شمشیر و گرز و چماق مخالفم تا چه رسد به بمب اتمی که هم خیلی خرج دارد و هم این که قدرت تخریبی اش خیلی خیلی زیاد است. فکر می کنم اگر این حضرات بمب اتمی هم داشته باشند دیگر به قول معروف، شمر هم جلودارشان نیست. از آن طرف، هر وقت فکر می کنم که این امریکائی های دیوانه اگر به تهدیدشان عمل کنند- لابد خوانده ای که حتی استفاده از بمب اتمی را هم نفی نکرده اند- آن وقت از این ایرانی که این همه عاشقانه دوستش دارم چه باقی می ماند! از آن طرف، وقتی نگاه می کنم و اندکی به این دعوای به گمان من بچگانه ای که در گرفته دقت می کنم دلم می خواهد قدرت می داشتم و توی گوش چند تا از این کله گنده ها- از آقای بوش بگیر تا آقای خامنه ای، از آقای احمدی نژاد بگیر تا خانم دکتررایس- یک سیلی آبدار می نواختم که خر خدا: خودتان به جهنم با جان و مال میلیونها آدم که کسی حق ندارد این طوری بازی بکند؟ ولی حیف که از این قدرت ها ندارم.
و اما در خصوص کاریکاتورها: مسئله اینجا خیلی از آن چه که به نظر می رسد جدی تر است. یعنی اگر می خواهی درست و حسابی به این مسئله بپردازی باید برگردی به خیلی چیزها، باید قبول کنی که حتی اگر « شرق» و « غرب» هم نداشته باشی، ولی چیزی داری به اسم اقتصاد سرمایه داری که سیر نمی شود و سیری ندارد. یک جا، تشنه نفت است و یک جای دیگر هم گرسنه کار ارزان و یا مس و آهن واورانیوم. و اگر چه خیلی ها این روزها، عاشق وکشته و مرده این نظام غارت وچپاول شده اند، ولی واقعیت این است که این نظام شیک و خیلی هم مدرن، فقط یک اصل بیشتر ندارد. به هر قیمت، « سود» را عشق است! « آزادی» و « انسانیت» و خیلی چیزهای دیگر به واقع حرف مفت است اگر با « سود» در تناقض قرار بگیرد. این سرزمین های « اسلامی» هم « نفت» زیادی دارند و اوضاع در پیوند با نفت هم دارد اندکی شیر تو شیر می شود. صدام، اندکی زیادی « دم» در آورده بود، خوب، باید ادبش می کردند که کوشیدند. طالبان هم، که در دامن پر مهر همین « متمدن ها» بزرگ شده بودند، اندکی، « ناباب» درآمدند، خوب باید به زباله دانی تاریخ می فرستادنشان ( اگر اوضاع در این دو کشور خیلی خیلی شیر تو شیر است، توضیح اش سخت نیست. این جماعت، بمب های زیادی دارند ولی به همه کاری که توانا نیستند.) حالا براین گمان اند که اگر بتوانند این جمهوری عوضی اسلامی را از سر راه بردارند، احتمالا منطقه « آرام» می شود و می شود اندکی بی سرخر« زندگی» کرد- یعنی نفت را برد و به جایش فانتوم و موشک و « اسباب بازی های» دیگر داد. این ادعا که این حضرات، نگران آزادی و دموکراسی در این منطقه اند یکی از آن دروغ های بی شرمانه ای است که نه فقط از سوی خودشان بلکه از سوی بعضی از « روشنفکران خود باخته» ایرانی هم تکرار می شود. می دانم تکراری است، ولی مگر 25 سال تمام با سرکوب حکومت شاه در ایران مسئله داشتند! مگر با آن چه مشرف در پاکستان می کند، مشکلی دارند! و اگر سعودی های دست از حمایت از « القاعده» بر دارند، مگراین سیاست عهد دقیانوسی عربستان سعودی برای این « متمدنها» مسئله آفرین است! و اما ربط اش به کاریکاتوردرچیست؟
سعی می کنم در همین یادداشت، جوابش را برایت بنویسم. ولی اجازه بده قبل از آن اندکی حاشیه بروم.
من بارها برایت نوشته ام که ما اگر می خواهیم یک اپوزیسیون جدی وواقعی باشیم باید در همه عرصه ها بدیل آن جریاناتی باشیم که مدرن و پیشرو به اصطلاح این زمانی نیستند. برای این که نکته ام روشن بشود باید توجه ات را به چند مسئله جلب کنم.
- یکی این که آن چه دارد اتفاق می افتد، برخورد تمدن ها نیست. اگر دقت کرده باشی، اغلب از این به عنوان برخورد دموکراسی سکولار غربی دربرابر اسلام یاد می کنند. یعنی کلیت غرب در برابر اسلام یا اسلام در برابر کلیت غرب. اجازه بده همین جا اندکی مکث کنم. اگر چه می دانی ولی باید تکرار کنم که من به هیچ مذهب و به هیچ خدا و پیغمبری هیچگونه اعتقاد و ولبستگی ندارم. البته به هیچ پیغمبری هم بی حرمتی نمی کنم ولی فقط می گویم باور به این ها، به زیر زبان من مزه ندارد. این را گفتم که وضعم از همان اول معلوم باشد. که قصدم دفاع از اسلام یا هیچ مذهب و آئین دیگری نیست ولی، این حضرات غربی، کل قضیه را بد جوری سفسطه می کنند. و این سفسطه کردن حتی دامن گیر به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی هم شده است.
این درست که حکومت های سرکوبگر مثل جمهوری عوضی اسلامی دارند از این جریانات بهره برداری سیاسی می کنند و این کار باید افشاء شود ولی یادت باشد که الان 28 سال است که که دارد از اسلام و از اعتقادات مرد سوء استفاده سیاسی می شود. حتی فراتر رفته می گویم که در این ایران آباد شده تا ذهن بشر به یاد دارد از دین و مذهب استفاده ابزاری و سیاسی شده است. این حضرات کاری که کرده اند این است که این استفاده و یا سوء استفاده را علنی تر کرده اند والی نفس کار اصلا تازه وجدید نیست. و من حرفم این است که محکوم کردن این کار غلط- انتشار این کاریکاتورها را می گویم- نباید تحت الشعاع هیچ چیز دیگری قرار بگیرد. چرا این محکوم کردن لازم است، برای این نشان بدهیم که در شرایطی که خیلی چیزها مقدس است، غربی حق ندارند، برای همگان میزان تقدس اندازه گیری بکنند که چه چیزی می تواند مقدس باشد و چه چیزهائی هم نباید این چنین باشد! بی تعارف، این دیدگاهی که از سوی اغلب غربی ها ارایه می شود. چرا به حرفهای پرت احمدی نژاد در باره قتل عام کلیمی ها به این صورت اعتراض می کنند، برای این که این ابله به « مقدسات» غربی ها، تجاوز کرده است. چرا از انتشار دوباره و هزار باره این کاریکاتورها، حمایت می کنند، برای این که این « مسلمانها» غلط می کنند، بگویند پیغمبرشان « مقدس» است. میزان تقدس را « ما» تعیین می کنیم! همین جا بگویم، که البته دولت های سرکوبگری مثل جمهوری عوضی اسلامی، البته که احساسات مردم برایشان ارزشی به قدر هیچ دارد، بلکه، این را وسیله ای یافته اند تا ارگان های سرکوب خودرا بهتر سازماندهی کنند و بهتر وموثر تر سرکوب کنند ولی من فکر می کنم، من و تو، باید نشان بدهیم به عقاید واحساسات میلیاردها انسان احترام می گذاریم وبه همین خاطر است که من هم انتشار این کاریکاتورها را محکوم می کنم و هم حمله به سفارت و آتش زدن پرچم را. در همین رابطه، این ادعای بعضی از روشنفکران خود باخته ما، که درغرب آزادی بی حد و حصر وجود دارد ودر جاهای دیگر، نه، حرف بی ربط و مزخرفی است. البته که در غرب آزادی خیلی بیشتر از جوامعی چون جامعه خود ماست ولی بابام جان، این ادعا به هیچ وجه درست نیست که در این جاها، آزادی حد وحصر نداشته باشد. می دانم این مثال من تکراری است ولی اگر این طوری است پس مورخ دست راستی اروین را به چه اتهامی دارند محاکمه می کنند؟ یا در طول تظاهرات خیابانی لندن، چرا دانشجوئی به نام عمر خیام- را بازداشت کرده به زندان فرستادند؟ آگر آزادی بیان د رغرب بی حد وحصر است، پس چرا این بابا اجازه نداشت با آن لباس در تظاهرات شرکت کند؟ اشتباه نکن. من تحت هیچ شرایطی از عملیات انتهاری دفاع نمی کنم ولی حرفم این است که شتر سواری دولا دولا نمی شود. و باز مبادا اشتباه کنی، من حتما موافقم که کسانی چون اروین در یک دادگاه صالحه محاکمه ومجازات هم بشود و موافقم که عمرخیام هم، پس از محاکمه، به زندان برود. ولی از کسانی که از این کارها می کنند، دیگر بر نمی تابم که این جوری برای من و امثال من، لاف درغریبی بزنند! و اگر لازم است تاکید کنم که من حمله به سفارت خانه و آتش زدن پرچم کشورها را شدیدا محکوم می کنم. حمله به سفارت خانه به بی قانونی دامن می زند و آتش زدن پرچم هم اهانت آمیز است و کسی حق ندارد به یک ملت دیگری، اهانت کند.
سرکوبگران به خواسته ها و احساسات مردم بی اعتنائی می کنند. من نوعی حق ندارم که به همان صورت، به خواسته ها و احساسات بی توجهی کنم. به همین خاطر است که من انتشار این کاریکاتورهای مسخره را هم شدیدا محکوم می کنم، به همان شدتی که حرفهای صد تا یک غاز اروین و یا این جناب احمدی نژاد را در انکارکشتار یهودی ها محکوم می کنم.
من به عقل ناقص خودم نمی پذیرم که انتشاراین کاریکاتورها، فقط تمرین دموکراسی بوده است. البته در تائید این نکته، لابد می دانی، وخبر داریم که همان نشریه کاریکاتورهای مسیح را سانسور کرد و باز می دانیم که این روزنامه هائی که از چپ و راست، ظاهرا به عنوان دفاع ازآزادی بیان، این کاریکاتورها را بازچاپ کرده اند، نه کاریکاتورهای مسیح را برای همین منظور پذیرفته اند و نه می توانند همان لاطائلات اروین را کاریکاتور کنند. این که پس چرا بند کرده اند به کاریکاتورهای حضرت محمد، من، باور کن، بابام جان، به جد فکر می کنم که امیدشان این بود که کسی غیر از دولت ایران و سوریه و بنیاد گراها در این دو کشور به آن عکس العمل نشان ندهند و بعد، بشود از آن استفاده تبلیغاتی کرد. حالا بماند که به آن چه که ناطقین چپ و راست در ایران گفته اند و می گویند و با شیوه های ناشیانه ای که حمله به سفارت خانه ها سازمان دهی شد، خود این حضرات این کار را برای « توطئه چینان» انجام داده اند. تو هم لابد این عکس ها را دیده ای یا لابد خوانده ای که ناطقی به « تظاهرات کنندگان حرفه ای» می گوید، «سخنران مراسم که با موج سنگ پرانی حضار مواجه شده بود، چندین بار از تجمع کنندگان خواست سنگ پرتاب نکنند ولی وقتی با بی توجهی جمعیت مواجه شد، گفت:" طبقه اول مغازه مردم است، به آن آسیبی نرسانید، ولی در مورد طبقه دوم و سوم(محل سفارت) به تکلیف شرعی خود عمل کنید!"»
باور می کنی وقتی یاد مادر ومادر بزرگ خودم می افتم دلم برایشان به شدت می سوزد و خوشحالم که نیستند تا ببینند بر سر آن چه که با منتهای صمیمت باور داشتند چه آمده است که سنگ پرانی به ساختمان در آن « تکلیف شرعی» شده است! باری بابام جان: خیلی دنیای خر تو خری شده است. ولی فعلا اندکی بیشتر از همیشه مواظب جسم و جانت باش چون می دانی هروقت که رابطه با دنیای بیرونی اندکی « حساس» می شود، معمولا هزینه اش را آدمهای داخلی می پردازند.
فعلا تا فرصت دیگر،

0 Comments:

Post a Comment

<< Home