Wednesday, February 15, 2006

چشم و دل سیر

چقدر خوب است آدم چشم و دلش سیر باشد! فکر می کنم چه لذتی دارد در این وضعیت بودن. من خودم این طوری نیستم. همیشه دارم به این زندگی لعنتی نق می زنم. هر روز از یک چیزی شکوه و شکایت دارم. یک روز، نفسم اندکی سخت می شود حالم گرفته است. روز دیگراز دست سیاستمداران عصبانی می شوم و خودم می شوم مثل سگ گرسنه که به همه گیر می دم. و خلاصه یک روز دیگه هم یک چیز دیگری پیش می آید و حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این معضل. یعنی یک نق نقوی حرفه ای که راجع به هرچیز و همه چیز نق می زند.
و اما حکمت این یادداشت: در شهری که کار می کنم مکانیک جوانی هست که هروقت اتوموبیل مثل خودم قراضه ام نیاز به تعمیر داشته باشد می آید و کمک می کند. واقعا راست می گویم من آدمی ندیده ام که چشم و دلش به اندازه این جوان سیر باشد.به خودش هم گفته ام من شدیدا به او حسودی ام می شود. به نظرمن، او دردرونش با خودش به توافق و به صلح رسیده است. تا آن جائی که من می توانم نظربدهم کارش را هم خیلی خیلی خوب بلد است- سندش هم این که این ابو قراضه های مرا در گذر سالیان راه انداخته است- باری امروز هم با او کار داشتم به او زنگ زدم، آمد و چند تا ایراد ابوقراضه مرا رفع کرد. البته شوخ و شنگ هم هست و همیشه سربسرم می گذارد. مثلا امروز می گفت، خوش به حالت بهنام ماشین خوبی داری؟ پرسیدم چطور مگه.. گفت من فکر می کنم دزدها خجالت می کشند این قراضه را بدزدند! خلاصه کارش تمام شد ووقتی خواستم اجرتش را بدهم مبلغ خیلی خیلی کمی طلب کرد. به او گفتم مطمئنی که نباید به تو بیشتر بدهم گفت. نه. گفتم هیچ می دانی تو به خاطر دانشی که داری از مشتری هایت چیزی نمی گیری و بعد برایش اندکی رفتم بالای منبر که الان دنیای اطلاعات سالار است و از این حرفهای مفت. نگذاشت حرفم تمام بشود گفت این مزخرفات را بگذار در کوزه و آبش را بخور و باز همان مبلغ به واقع ناچیز را طلب کرد. گفتم آخر تو 4 تا عیب این ابوقراضه را بر طرف کرده ای و من هرجای دیگری اگر می رفتم حداقل 6-7 برابر این مبلغ از من می گرفتند حالا اجازه بده من حداقل دو برابر این مبلغ را به تو بدهم! باورتان نمی شود انگار به او بد وبیراه گفته ام با اندکی . ترش روئی گفت:
( من به این پول کوفتی تو نیاز ندارم) I donot need your fucking money!
گفتم حالا چرا می زنی! من که چیزبدی نگفتم. خندید. و بعد خیلی مهربانانه گفت هروقت مشکلی داشتی می دونی یه زنگ بزن در خدمتم.
. مبلغ ناچیز را پرداختم و بعد گیج و منگ آمدم پشت این مونیتور که این چند کلمه را بنویسم. راستی چقدر خوب است آدم چشم و دلش سیر باشد!!

0 Comments:

Post a Comment

<< Home