Sunday, February 19, 2006

ما و این کاریکاتورهای لعنتی...

نامه ای به یک دوست
بابام جان:
قول داده بودم در باره دو نکته برایت بنویسم، یکی در باره برنامه هسته ای ایران و دیگری هم در باره کاریکاتورها. بدی روده
درازی های من این است که اغلب نمی توانم به وعده وفا کنم. یعنی این قدر وراجی می کنم که حساب کار ازدستم در می رود.
نمی دانم چه جوری احساسم را برایت بنویسم؟ هروقت به برنامه هسته ای ایران فکر می کنم - یعنی اگر اینها به راستی دنبال بمب اتمی باشند- این مرا به شدت می ترساند. برایت نوشتم من با شمشیر و گرز و چماق مخالفم تا چه رسد به بمب اتمی که هم خیلی خرج دارد و هم این که قدرت تخریبی اش خیلی خیلی زیاد است. فکر می کنم اگر این حضرات بمب اتمی هم داشته باشند دیگر به قول معروف، شمر هم جلودارشان نیست. از آن طرف، هر وقت فکر می کنم که این امریکائی های دیوانه اگر به تهدیدشان عمل کنند- لابد خوانده ای که حتی استفاده از بمب اتمی را هم نفی نکرده اند- آن وقت از این ایرانی که این همه عاشقانه دوستش دارم چه باقی می ماند! از آن طرف، وقتی نگاه می کنم و اندکی به این دعوای به گمان من بچگانه ای که در گرفته دقت می کنم دلم می خواهد قدرت می داشتم و توی گوش چند تا از این کله گنده ها- از آقای بوش بگیر تا آقای خامنه ای، از آقای احمدی نژاد بگیر تا خانم دکتررایس- یک سیلی آبدار می نواختم که خر خدا: خودتان به جهنم با جان و مال میلیونها آدم که کسی حق ندارد این طوری بازی بکند؟ ولی حیف که از این قدرت ها ندارم.
و اما در خصوص کاریکاتورها: مسئله اینجا خیلی از آن چه که به نظر می رسد جدی تر است. یعنی اگر می خواهی درست و حسابی به این مسئله بپردازی باید برگردی به خیلی چیزها، باید قبول کنی که حتی اگر « شرق» و « غرب» هم نداشته باشی، ولی چیزی داری به اسم اقتصاد سرمایه داری که سیر نمی شود و سیری ندارد. یک جا، تشنه نفت است و یک جای دیگر هم گرسنه کار ارزان و یا مس و آهن واورانیوم. و اگر چه خیلی ها این روزها، عاشق وکشته و مرده این نظام غارت وچپاول شده اند، ولی واقعیت این است که این نظام شیک و خیلی هم مدرن، فقط یک اصل بیشتر ندارد. به هر قیمت، « سود» را عشق است! « آزادی» و « انسانیت» و خیلی چیزهای دیگر به واقع حرف مفت است اگر با « سود» در تناقض قرار بگیرد. این سرزمین های « اسلامی» هم « نفت» زیادی دارند و اوضاع در پیوند با نفت هم دارد اندکی شیر تو شیر می شود. صدام، اندکی زیادی « دم» در آورده بود، خوب، باید ادبش می کردند که کوشیدند. طالبان هم، که در دامن پر مهر همین « متمدن ها» بزرگ شده بودند، اندکی، « ناباب» درآمدند، خوب باید به زباله دانی تاریخ می فرستادنشان ( اگر اوضاع در این دو کشور خیلی خیلی شیر تو شیر است، توضیح اش سخت نیست. این جماعت، بمب های زیادی دارند ولی به همه کاری که توانا نیستند.) حالا براین گمان اند که اگر بتوانند این جمهوری عوضی اسلامی را از سر راه بردارند، احتمالا منطقه « آرام» می شود و می شود اندکی بی سرخر« زندگی» کرد- یعنی نفت را برد و به جایش فانتوم و موشک و « اسباب بازی های» دیگر داد. این ادعا که این حضرات، نگران آزادی و دموکراسی در این منطقه اند یکی از آن دروغ های بی شرمانه ای است که نه فقط از سوی خودشان بلکه از سوی بعضی از « روشنفکران خود باخته» ایرانی هم تکرار می شود. می دانم تکراری است، ولی مگر 25 سال تمام با سرکوب حکومت شاه در ایران مسئله داشتند! مگر با آن چه مشرف در پاکستان می کند، مشکلی دارند! و اگر سعودی های دست از حمایت از « القاعده» بر دارند، مگراین سیاست عهد دقیانوسی عربستان سعودی برای این « متمدنها» مسئله آفرین است! و اما ربط اش به کاریکاتوردرچیست؟
سعی می کنم در همین یادداشت، جوابش را برایت بنویسم. ولی اجازه بده قبل از آن اندکی حاشیه بروم.
من بارها برایت نوشته ام که ما اگر می خواهیم یک اپوزیسیون جدی وواقعی باشیم باید در همه عرصه ها بدیل آن جریاناتی باشیم که مدرن و پیشرو به اصطلاح این زمانی نیستند. برای این که نکته ام روشن بشود باید توجه ات را به چند مسئله جلب کنم.
- یکی این که آن چه دارد اتفاق می افتد، برخورد تمدن ها نیست. اگر دقت کرده باشی، اغلب از این به عنوان برخورد دموکراسی سکولار غربی دربرابر اسلام یاد می کنند. یعنی کلیت غرب در برابر اسلام یا اسلام در برابر کلیت غرب. اجازه بده همین جا اندکی مکث کنم. اگر چه می دانی ولی باید تکرار کنم که من به هیچ مذهب و به هیچ خدا و پیغمبری هیچگونه اعتقاد و ولبستگی ندارم. البته به هیچ پیغمبری هم بی حرمتی نمی کنم ولی فقط می گویم باور به این ها، به زیر زبان من مزه ندارد. این را گفتم که وضعم از همان اول معلوم باشد. که قصدم دفاع از اسلام یا هیچ مذهب و آئین دیگری نیست ولی، این حضرات غربی، کل قضیه را بد جوری سفسطه می کنند. و این سفسطه کردن حتی دامن گیر به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی هم شده است.
این درست که حکومت های سرکوبگر مثل جمهوری عوضی اسلامی دارند از این جریانات بهره برداری سیاسی می کنند و این کار باید افشاء شود ولی یادت باشد که الان 28 سال است که که دارد از اسلام و از اعتقادات مرد سوء استفاده سیاسی می شود. حتی فراتر رفته می گویم که در این ایران آباد شده تا ذهن بشر به یاد دارد از دین و مذهب استفاده ابزاری و سیاسی شده است. این حضرات کاری که کرده اند این است که این استفاده و یا سوء استفاده را علنی تر کرده اند والی نفس کار اصلا تازه وجدید نیست. و من حرفم این است که محکوم کردن این کار غلط- انتشار این کاریکاتورها را می گویم- نباید تحت الشعاع هیچ چیز دیگری قرار بگیرد. چرا این محکوم کردن لازم است، برای این نشان بدهیم که در شرایطی که خیلی چیزها مقدس است، غربی حق ندارند، برای همگان میزان تقدس اندازه گیری بکنند که چه چیزی می تواند مقدس باشد و چه چیزهائی هم نباید این چنین باشد! بی تعارف، این دیدگاهی که از سوی اغلب غربی ها ارایه می شود. چرا به حرفهای پرت احمدی نژاد در باره قتل عام کلیمی ها به این صورت اعتراض می کنند، برای این که این ابله به « مقدسات» غربی ها، تجاوز کرده است. چرا از انتشار دوباره و هزار باره این کاریکاتورها، حمایت می کنند، برای این که این « مسلمانها» غلط می کنند، بگویند پیغمبرشان « مقدس» است. میزان تقدس را « ما» تعیین می کنیم! همین جا بگویم، که البته دولت های سرکوبگری مثل جمهوری عوضی اسلامی، البته که احساسات مردم برایشان ارزشی به قدر هیچ دارد، بلکه، این را وسیله ای یافته اند تا ارگان های سرکوب خودرا بهتر سازماندهی کنند و بهتر وموثر تر سرکوب کنند ولی من فکر می کنم، من و تو، باید نشان بدهیم به عقاید واحساسات میلیاردها انسان احترام می گذاریم وبه همین خاطر است که من هم انتشار این کاریکاتورها را محکوم می کنم و هم حمله به سفارت و آتش زدن پرچم را. در همین رابطه، این ادعای بعضی از روشنفکران خود باخته ما، که درغرب آزادی بی حد و حصر وجود دارد ودر جاهای دیگر، نه، حرف بی ربط و مزخرفی است. البته که در غرب آزادی خیلی بیشتر از جوامعی چون جامعه خود ماست ولی بابام جان، این ادعا به هیچ وجه درست نیست که در این جاها، آزادی حد وحصر نداشته باشد. می دانم این مثال من تکراری است ولی اگر این طوری است پس مورخ دست راستی اروین را به چه اتهامی دارند محاکمه می کنند؟ یا در طول تظاهرات خیابانی لندن، چرا دانشجوئی به نام عمر خیام- را بازداشت کرده به زندان فرستادند؟ آگر آزادی بیان د رغرب بی حد وحصر است، پس چرا این بابا اجازه نداشت با آن لباس در تظاهرات شرکت کند؟ اشتباه نکن. من تحت هیچ شرایطی از عملیات انتهاری دفاع نمی کنم ولی حرفم این است که شتر سواری دولا دولا نمی شود. و باز مبادا اشتباه کنی، من حتما موافقم که کسانی چون اروین در یک دادگاه صالحه محاکمه ومجازات هم بشود و موافقم که عمرخیام هم، پس از محاکمه، به زندان برود. ولی از کسانی که از این کارها می کنند، دیگر بر نمی تابم که این جوری برای من و امثال من، لاف درغریبی بزنند! و اگر لازم است تاکید کنم که من حمله به سفارت خانه و آتش زدن پرچم کشورها را شدیدا محکوم می کنم. حمله به سفارت خانه به بی قانونی دامن می زند و آتش زدن پرچم هم اهانت آمیز است و کسی حق ندارد به یک ملت دیگری، اهانت کند.
سرکوبگران به خواسته ها و احساسات مردم بی اعتنائی می کنند. من نوعی حق ندارم که به همان صورت، به خواسته ها و احساسات بی توجهی کنم. به همین خاطر است که من انتشار این کاریکاتورهای مسخره را هم شدیدا محکوم می کنم، به همان شدتی که حرفهای صد تا یک غاز اروین و یا این جناب احمدی نژاد را در انکارکشتار یهودی ها محکوم می کنم.
من به عقل ناقص خودم نمی پذیرم که انتشاراین کاریکاتورها، فقط تمرین دموکراسی بوده است. البته در تائید این نکته، لابد می دانی، وخبر داریم که همان نشریه کاریکاتورهای مسیح را سانسور کرد و باز می دانیم که این روزنامه هائی که از چپ و راست، ظاهرا به عنوان دفاع ازآزادی بیان، این کاریکاتورها را بازچاپ کرده اند، نه کاریکاتورهای مسیح را برای همین منظور پذیرفته اند و نه می توانند همان لاطائلات اروین را کاریکاتور کنند. این که پس چرا بند کرده اند به کاریکاتورهای حضرت محمد، من، باور کن، بابام جان، به جد فکر می کنم که امیدشان این بود که کسی غیر از دولت ایران و سوریه و بنیاد گراها در این دو کشور به آن عکس العمل نشان ندهند و بعد، بشود از آن استفاده تبلیغاتی کرد. حالا بماند که به آن چه که ناطقین چپ و راست در ایران گفته اند و می گویند و با شیوه های ناشیانه ای که حمله به سفارت خانه ها سازمان دهی شد، خود این حضرات این کار را برای « توطئه چینان» انجام داده اند. تو هم لابد این عکس ها را دیده ای یا لابد خوانده ای که ناطقی به « تظاهرات کنندگان حرفه ای» می گوید، «سخنران مراسم که با موج سنگ پرانی حضار مواجه شده بود، چندین بار از تجمع کنندگان خواست سنگ پرتاب نکنند ولی وقتی با بی توجهی جمعیت مواجه شد، گفت:" طبقه اول مغازه مردم است، به آن آسیبی نرسانید، ولی در مورد طبقه دوم و سوم(محل سفارت) به تکلیف شرعی خود عمل کنید!"»
باور می کنی وقتی یاد مادر ومادر بزرگ خودم می افتم دلم برایشان به شدت می سوزد و خوشحالم که نیستند تا ببینند بر سر آن چه که با منتهای صمیمت باور داشتند چه آمده است که سنگ پرانی به ساختمان در آن « تکلیف شرعی» شده است! باری بابام جان: خیلی دنیای خر تو خری شده است. ولی فعلا اندکی بیشتر از همیشه مواظب جسم و جانت باش چون می دانی هروقت که رابطه با دنیای بیرونی اندکی « حساس» می شود، معمولا هزینه اش را آدمهای داخلی می پردازند.
فعلا تا فرصت دیگر،

Wednesday, February 15, 2006

چشم و دل سیر

چقدر خوب است آدم چشم و دلش سیر باشد! فکر می کنم چه لذتی دارد در این وضعیت بودن. من خودم این طوری نیستم. همیشه دارم به این زندگی لعنتی نق می زنم. هر روز از یک چیزی شکوه و شکایت دارم. یک روز، نفسم اندکی سخت می شود حالم گرفته است. روز دیگراز دست سیاستمداران عصبانی می شوم و خودم می شوم مثل سگ گرسنه که به همه گیر می دم. و خلاصه یک روز دیگه هم یک چیز دیگری پیش می آید و حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این معضل. یعنی یک نق نقوی حرفه ای که راجع به هرچیز و همه چیز نق می زند.
و اما حکمت این یادداشت: در شهری که کار می کنم مکانیک جوانی هست که هروقت اتوموبیل مثل خودم قراضه ام نیاز به تعمیر داشته باشد می آید و کمک می کند. واقعا راست می گویم من آدمی ندیده ام که چشم و دلش به اندازه این جوان سیر باشد.به خودش هم گفته ام من شدیدا به او حسودی ام می شود. به نظرمن، او دردرونش با خودش به توافق و به صلح رسیده است. تا آن جائی که من می توانم نظربدهم کارش را هم خیلی خیلی خوب بلد است- سندش هم این که این ابو قراضه های مرا در گذر سالیان راه انداخته است- باری امروز هم با او کار داشتم به او زنگ زدم، آمد و چند تا ایراد ابوقراضه مرا رفع کرد. البته شوخ و شنگ هم هست و همیشه سربسرم می گذارد. مثلا امروز می گفت، خوش به حالت بهنام ماشین خوبی داری؟ پرسیدم چطور مگه.. گفت من فکر می کنم دزدها خجالت می کشند این قراضه را بدزدند! خلاصه کارش تمام شد ووقتی خواستم اجرتش را بدهم مبلغ خیلی خیلی کمی طلب کرد. به او گفتم مطمئنی که نباید به تو بیشتر بدهم گفت. نه. گفتم هیچ می دانی تو به خاطر دانشی که داری از مشتری هایت چیزی نمی گیری و بعد برایش اندکی رفتم بالای منبر که الان دنیای اطلاعات سالار است و از این حرفهای مفت. نگذاشت حرفم تمام بشود گفت این مزخرفات را بگذار در کوزه و آبش را بخور و باز همان مبلغ به واقع ناچیز را طلب کرد. گفتم آخر تو 4 تا عیب این ابوقراضه را بر طرف کرده ای و من هرجای دیگری اگر می رفتم حداقل 6-7 برابر این مبلغ از من می گرفتند حالا اجازه بده من حداقل دو برابر این مبلغ را به تو بدهم! باورتان نمی شود انگار به او بد وبیراه گفته ام با اندکی . ترش روئی گفت:
( من به این پول کوفتی تو نیاز ندارم) I donot need your fucking money!
گفتم حالا چرا می زنی! من که چیزبدی نگفتم. خندید. و بعد خیلی مهربانانه گفت هروقت مشکلی داشتی می دونی یه زنگ بزن در خدمتم.
. مبلغ ناچیز را پرداختم و بعد گیج و منگ آمدم پشت این مونیتور که این چند کلمه را بنویسم. راستی چقدر خوب است آدم چشم و دلش سیر باشد!!

Sunday, February 12, 2006

برنامه هسته ای ایران: نامه ای به یک دوست

بابام جان:
سلا م مدتی است برایت چیزی ننوشتم. نه از این بابت که چیزی نبود و یا من آن قدر گرفتار بودم که فرصت نبوده باشد. نه. آن قدر مطلب و حادثه و رویداد هست که نمی دانم از کجا حرف بزنم. در خصوص خودم هم، مثل خیلی های دیگر، گرفتار نیستم، بلکه مشغولم و این دو تا با هم فرق می کنند. نمی دانم هیچ وقت پیش آمده است که آن قدر ودکا یا ویسکی خورده باشی که نتوانی درست راه بروی و چشمهایت همه چیز را بیش از دو تا ببنید ووقتی که می خواهی چیزی را از روی طاقچه برداری کنترل دستهایت را نداشته باشی و نتوانی بر داری. حالا شده وضع من، به هر طرف که نگاه می کنم می بینم هزار و یک واقعه دارد می گذرد که من علت هیچ کدامش را نمی فهمم و همین عصبانی ام می کند و بعد، به این سایت های فارسی زبان سر می زنم می بینم ای داد! ای بیداد! دیگران هم نمی فهمند ولی بر خلاف من، ککشان هم نمی گزد. چنان قلم می زنند که نه فقط از روز ازل همه چیز را می دانسته اند بلکه حتی می داندد که درآینده چه قرار است بشود. حالا بماند که آن چه که الان در باره سه ماه دیگر می گویند، شش ماه پیش روشن بود که نادرست است!
نخند دیگه بابام جان و تشر نزن که باز داری دور ور می داری!
و اما، بابام جان:
راجع به دو نکته باید برایت بنویسم. یکی راجع به برنامه هسته ای ایران و دیگری هم راجع به این کاریکاتورها و عکس العملی که بر انگیخته، نه فقط در ایران که به اصطلاح در « جهان اسلام»- این جهان اسلام را فعلا داشته باش تا بعد به آن برسم.
درخصوص برنامه هسته ای ایران، باور می کنی دیده ام که بعضی از دست به قلم های خارج نشین مدعی اند که رژیم از سر اضطرار و ناچاری و برای حفظ خود دست به این کار زده است! حفظ خود از چی؟ اگر امریکا و یا اسرائیل دست به کار بشوند که همه موجودیت این رژیم به خطر خواهد افتاد! باور می کنی برای این که منظور این نویسندگان را بفهمم نوشته شان را چندین بار خوانده ام و نفهمیدم و هنوز نمی فهمم. من نمی دانم که این حضرات « شکنندگی» رژیم را از کجا آورده اند! مبادا منظورمرا بد بفهمی من هم مثل خودت می خواهم سر به تن این رژیم نباشد و ما هم مثل خیلی های دیگر نظامی داشته باشم که حق و حقوق اولیه ما را به رسمیت بشناسد ولی این خواسته و آرزوی من و تو چه ربطی به واقعیت زندگی در ایران دارد؟ ( اگر می خواهی ببینی کجای کاریم نگاهی به این جریانات سیاسی خارج از کشور بینداز تا متوجه عرایض من بشوی. 28 سال گذشته است این جماعت هنوز از « سوار شدن بر موج انقلاب حرف می زنند، هنوز همه چیز را با فریب این یا آن ماست مالی می کنند! و کار ندارند که اصل ماجرا این نیست که چرا خمینی فریب داد، بلکه اصل این است که چرا، برچه زمینه سیاسی و تاریخی و فرهنگی چپ و راست و چرا میلیونها آدم فریب خوردند! بگذرم که این رشته سر دراز دارد) وضعیت اقتصادی ایران بد است، قبول. ولی در کجای دنیا و در کدام دوره در جامعه ای مثل ایران که نه انتخابات معنی داری داردو نه هیچ نهاد مدرن دیگری، فقط بدی وضع اقتصادی به تغییرحاکمیت منجر شده است که ایران نمونه دومش باشد! و بعد، خود رژیم هم می داند که اگر گرفتار تحریم بشوند و اگر موردحمله نظامی قرار بگیرند کارشان زار می شود ولی از سوی دیگر، دارند این کار را می کنند. من بر خلاف این دوستان فکر می کنم که داستان از این مسایل مشخصا مربوط به ایران اندکی جدی تر است. من برخلاف این دوستان فکر می کنم که اتفاقا « اسلام عزیز» نه در موضع تدافعی که فعلادر موضعی تهاجمی است. به همت سیاست پردازان خر امریکائی و انگلیسی که به صورت تنها برنده جنگ عراق و احتمالا افغانستان در آمده است. در فلسطین هم، که بنا بر شواهد موجود، برگ برنده را در دست دارد و همین طور در لبنان. و این را هم می داند که ایدئولوژی گسترش طلب اش، نیاز به یک بازوی نظامی قوی هم دارد. آن را نمی توان با فانتوم های دست دوم مربوط به سی سال پیش به جائی برد. به همین خاطر است که اسکاد های قدیمی را به صورت شهاب بازسازی می کندو الان هم – به اعتقادمن- به جد به دنبال بمب اتمی است.
البته بگویم که برخلاف این دوستان، من اصلا تعجب نمی کنم که حکومتی مثل ایران به دنبال بمب اتمی باشد- هیمن جا لابد باید اضافه کنم که تعجب نکردن یک چیز است و حمایت کردن یک چیز دیگر- این را گفتم که جنجال بازان حرفه ای شلوغ نکنند. نگاهی بکن به دنیا در همین ده تا 20 سال گذشته. نه فقط در منطقه هند وپاکستان و اسرائیل بمب اتمی دارند بلکه کره شمالی نیز در آن گوشه دیگر، ظاهرا بمب ساخته است. این یک نکته، نکته دیگر این که عراق که نه بمب داشت و نه سلاح کشتارجمعی دیگر، با یک دنیا سند سازی و دروغ مورد حمله قرار گرفت و به اشغال نظامی در آمد و عملا اقتصاد وجامعه اش را به قرن دوازدهم بر گرداندند. الان هم از رو نمی روند و همچنان از « پیروزی» حرف می زنند. ولی به پاکستان و کره شمالی نازک تر ازگل نگفته اند. خوب حالا خودت را بگذار به جای رژیمی مثل جمهوری اسلامی، غیر از این است که داشتن بمب اتمی برایت به صورت یک « سیاست بیمه» در می آید که اگر بمب داشته باشی این امریکائی های دیوانه کاری به کارت ندارند و تو هر غلطی که دلت خواست می توانی بکنی و اگر بمب نداشته باشی که بعید نیست برایت پرونده سازی کرده و ترا به اشغال درآورند! در این صورت، اگر این حرفهای من درست باشد، که برنامه جمهوری اسلامی برای رسیدن به بمب اتمی، نه ناشی از استیصال بلکه از دیدگاه منافع خودش، بسیار هم دوراندیشانه است.
از سوی دیگر من فکر نمی کنم که همه این « حمایت هائی» که از این برنامه در داخل می شود ضرورتا همه اش ساخته و پرداخته دولتی ها باشد. من فکر می کنم در کشورهای به اصطلاح جهان سوم ما، گرفتار انواع و اقسام عقده های خود حقیر بینی هستیم و همین که، وضعیتی پیش بیاید که فکر کنیم- دقت کن، می گویم فقط فکر کنیم- که « هم طراز» شده ایم، آب از لب و لوچه مان راه می افتد. در این غرب خراب شده، کسی نیست یا من ندیده ام که مثلاخوشحال باشد که برای اسلحه هزینه می کنند یا بمب اتمی دارند – بلکه این ها را به عنوان یک ضرورت می پذیرد و آن را ضروری می بیند. و حالامن هیچ وقت یادم نمی رود وقتی پاکستان اولین بمب اتمی اش را آزمایش کرد، تو می دیدی که واقعا گدا ها و گشنه ها در خیابان ها به رقص و پای کوبی پرداخته اند. وقتی می گویم رقص، اغراق نمی کنم. با طبل و دهل و ناقاره راه افتاده بودند می رقصیدند و ظاهرا از آن جمع نیز کسی در نظر نگرفت که در پاکستان فقر زده صرف حتی یک دلار برای بمب اتمی، یک جنایت محض است. البته امریکا و انگلیس هم، نه به ساختار سیاست در پاکستان کار دارند- دموکراتیک نبودن دولت- و نه به این کار دارند که هم طالبان در آن جا هستند و هم القاعده و هم مدرسه و مکاتب « تروریست پروری» که البته قرار است عمه جز درس بدهند. من این همه « محبت» و « الطاف» امریکا و انگلیس و دیگر کشورهای امپریالیستی را از خیر سر « بمب» می دانم و حالا، خودت در نظر بگیر، اگر به جای بزرگان رژیم ایران بودی، تو چه می کردی!
داشتم می گفتم من اصلا بعید نمی دانم که این حمایت هائی که می شود، حداقل بخش عمده اش واقعی باشد- یعنی طرف ممکن است با رژیم سر هزار ویک نکته دیگر اختلاف داشته باشد ولی این جا، این رژیم عوضی دارد « حرف دلش» را می زند.
خیلی زیاد شد.... فعلا درز بگیرم تا بعد برایت دنباله اش را بنویسم.
دنیا به کام
با مهر ود وستی
بهنام

Friday, February 03, 2006

درباره یک عکس


برپدر حواس پرتی لعنت! هر چه می کنم یادم نمی آید که این عکس مرا به یاد چی وکی می اندازد؟

راستی کی ها پیراهن سیاه می پوشیدند؟